شعری از آرسنی تارکوفسکی
ديروز از صبح چشم انتظار تو بودم
می گفتند : ” نمی آيد “
چنين می پنداشتند ...
امروز آمدی
پايان روز عبوس
روزی به رنگ سرب
و چشم انداز و شاخه ها در تسخير قطره های آب
و من
بی نياز به تن پوش ...
واژه که تسکين نمی دهد
دستمال که اشک را نمی زدايد
آرسنی تارکوفسکی
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۸۶ ساعت 16:15 توسط سینا به منش
|
سینا به منش